loading...

خود خودم و دیگر هیچ

بازدید : 500
جمعه 1 آبان 1399 زمان : 5:37

و من امشب از نو زاده میشم!

یادم می‌مونه که تو این دنیا خودم، تنها انسانی هستم که می‌تونم خودم رو نجات بدم و نباید انتظاری از کسی داشته باشم...

یادم می‌مونه که بیش از حد مهربونی خرج هر ادمی‌نکنم ، که یاد بگیرم کمی‌بیرحم باشم ، خودم رو در هر شرایطی تو اولویت بذارم ، با هر کسی تا حدی مثل خودش رفتار کنم، ...و خیلی چیز‌های دیگه که باید امشب برای خودم یاداوری کنم ، بنویسم و امضا کنم!

زندگی خیلی بی رحمه، دردش سال‌ها تکرار میشه و تموم شدنی در کار نیست...

فکر میکنیم، مرگ پایان همه‌ی این درد‌ها و عذاب‌هاست اما اینطور نیست!! هیچ جهان ِ بی رنجی وجود نداره ... اگر هم باشه ، برای ما نیست. اگه خوشبین باشیم به بهشت و رفتن به اونجا ، حتی لذتش برای ما نیست!! برای مایی که الان هستیم با شخصیتی که داریم ، با امیال و علایقی که داریم. ما هستیم اما چیزی از زندگی قبلمون و دردهایی که کشیدیم به یاد نداریم، انگار که مثل یک نوزاد از شکم مادر متولد شدیم ...

درد نکشیدن دیگه چه لذتی داره وقتی طعم درد‌هایی که کشیده بودیم ، ادمی‌که بودیم، زخم‌هایی که خوردیم یادمون نیاد؟ وقتی بعد از پشت گذاشتن اون همه رنج، به اسودگی میرسیم، اون وقته که لذتش رو درک میکنیم. بی دردی با خود درده که معنا پیدا میکنه.

در وصف خوش قلب ترین ادم روی زمین :)
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی